پیش ازعزیمت در پاسخ ِ نگرانی های خانواده اش می گفت:« سهم من در دفاع از کشور و خدمت به مردم، بیشتر از اینهاست…
اگر بدانید که دشمن چه بر سر ِ مردم ِ مناطق ِ مرزی آورده، از سهم و سهمیه صحبت نمی کنید!»
خواهر شهید به یاد دارد که وی با اینکه حقوق خوبی از ارتش دریافت می کرد ، به اختیار خود از ارتش بیرون آمد زیرا آن را با روحیۀ خود سازگار نمی دید و معتقد بود که “کسی که برای شاه خدمت می کند، باید قید ایمانش را بزند…! “
✿✿✿
“شهید عباسعلی برهانی”
تولد: ۱۳۳۶_سمنان
شهادت: خرم آباد_۱۳۶۲
موضوعات: شهدایی
لینک ثابت
[دوشنبه 1399-12-18] [ 01:45:00 ب.ظ ]

از اردوۍ راهیان نور کہ برمےگشتیم،
بہ من میگفت چادر خاکےات را در خانہ بتکان!
میخواهم خاکے کہ شهدا روۍ آن پرپر شده اند
در خانہام باشد…??
#شهیدحمیدسیاهکالےمرادۍ?
#بہروایتهمسرشهید✨
موضوعات: شهدایی
لینک ثابت
[چهارشنبه 1399-12-13] [ 01:06:00 ب.ظ ]

آسید مرتضی آوینی میگفت:
جان امانتیست که باید به جانان رساند
اگر خود ندهی میستانند
فاصله هلاکت و شهادت
همین “خیانت در امانت” است..:)
موضوعات: شهدایی
لینک ثابت
[دوشنبه 1399-11-06] [ 01:22:00 ب.ظ ]
رفتم داخل و به نگهبانی که کنار در نشسته بود گفتم:« با فرمانده تون کار دارم.»
گفت:« الآن ساعت یازده ست. ملاقاتی قبول نمیکنه.»
نشنیدم و رفتم در اتاقش را زدم.
گفت:« کیه؟»
گفتم:« منم »
گفت:« بیا تو »
روی سجاده نشسته بود و داشت ذکر میگفت.
چشمانش سرخ بود و خیس اشک. رنگ به رو نداشت.
نگران شدم و گفتم:« چیزی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریش شده؟»
دو زانو نشست.
سرش را انداخت پایین و زل زد به مهرش.
دانه های تسبیح یکی یکی از لای انگشتانش رد میشد.
نفس عمیقی کشید و گفت:« از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خدا گذاشتم.
میشینم و نگاه میکنم به کارهام . از خودم میپرسم ، مصطفی! کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت؟»
صدایش بغض داشت،
بغضی که به زحمت نگهش داشته بود.
دلم به حال خودم سوخت… من کجا و مصطفی کجا!
✿✿✿
“شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور”
فرمانده قرارگاه فتح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تولد: ۱۳۳۷_اصفهان
شهادت: عملیات والفجر۲_حاج عمران_ ۱۳۶۲
مفقودالجسد…
#برشیﺍﺯکتاﺏِ_خودسازﻯ_به_سبکِ_شهدا
موضوعات: شهدایی
لینک ثابت
[پنجشنبه 1399-10-25] [ 12:47:00 ب.ظ ]