طلبه و دانشجوی پزشکی تولد: ۱۳۴۵_ کوهدشت استان لرستان شهادت: عملیات کربلای ۱۰_ در سال ۱۳۶۶ ✿✿✿
ڪلاﻡِشهید: خدمت دوستان و عزیزان و یاوران مهدی(عج) و کسانی که مےخواهند حماسه های بدر و حنین و خندق را بیافرینند…سلام برسانید. امیدوارم که خداوند اندکی از ایمان و عزم راسخ شماهارا به بنده عطا کند واین تعارف نیست. ایمانی که انسان را بسوی شهادت بکشاند و اورا به نترسیدن از مرگ برساند ، در ماها نیست… امید است که برای بنده دعا بفرمایید که شاید با توجه به عنایات الهی نسبت به شما؛ بنده هم نجات پیدا کنم…[از نامه ی شهید به آقای افراسی، ۳۰ آذر ۱۳۶۵]
رفتم داخل و به نگهبانی که کنار در نشسته بود گفتم:« با فرمانده تون کار دارم.» گفت:« الآن ساعت یازده ست. ملاقاتی قبول نمیکنه.» نشنیدم و رفتم در اتاقش را زدم. گفت:« کیه؟» گفتم:« منم » گفت:« بیا تو » روی سجاده نشسته بود و داشت ذکر میگفت. چشمانش سرخ بود و خیس اشک. رنگ به رو نداشت. نگران شدم و گفتم:« چیزی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریش شده؟» دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین و زل زد به مهرش. دانه های تسبیح یکی یکی از لای انگشتانش رد میشد. نفس عمیقی کشید و گفت:« از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خدا گذاشتم. میشینم و نگاه میکنم به کارهام . از خودم میپرسم ، مصطفی! کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت؟» صدایش بغض داشت، بغضی که به زحمت نگهش داشته بود. دلم به حال خودم سوخت… من کجا و مصطفی کجا!
✿✿✿
“شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور”
فرمانده قرارگاه فتح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تولد: ۱۳۳۷_اصفهان شهادت: عملیات والفجر۲_حاج عمران_ ۱۳۶۲ مفقودالجسد…