حجاب
??#حجاب
✴️ گفتحاجآقامنچادرینیستم
ولیتوحرمچادرمیپوشم
برمبیروندرمیارما!
یهچیزیبگینقانعشم(:
#خیلییییعالےببینید?✌️?
#حجاب
#عفت_پاکدامنی
??#حجاب
✴️ گفتحاجآقامنچادرینیستم
ولیتوحرمچادرمیپوشم
برمبیروندرمیارما!
یهچیزیبگینقانعشم(:
#خیلییییعالےببینید?✌️?
#حجاب
#عفت_پاکدامنی
آسید مرتضی آوینی میگفت:
جان امانتیست که باید به جانان رساند
اگر خود ندهی میستانند
فاصله هلاکت و شهادت
همین “خیانت در امانت” است..:)
#مهـدے_جان?
غم هجران تو اےیار مرا شیدا ڪرد
غیبٺ و دورے تو حال مرا رسوا ڪرد
دورے تو اثر جمع بدےهاے من اسٺ
شرمسارم گنهم چشم تورا دریا ڪرد
#امام_عزیز_و_غریبم?
#العجل_مولاے_من?
“شهید اسماعیل هادیان”
طلبه و دانشجوی پزشکی
تولد: ۱۳۴۵_ کوهدشت استان لرستان
شهادت: عملیات کربلای ۱۰_ در سال ۱۳۶۶
✿✿✿
ڪلاﻡِشهید:
خدمت دوستان و عزیزان و یاوران مهدی(عج) و کسانی که مےخواهند حماسه های بدر و حنین و خندق را بیافرینند…سلام برسانید.
امیدوارم که خداوند اندکی از ایمان و عزم راسخ شماهارا به بنده عطا کند واین تعارف نیست.
ایمانی که انسان را بسوی شهادت بکشاند و اورا به نترسیدن از مرگ برساند ، در ماها نیست…
امید است که برای بنده دعا بفرمایید که شاید با توجه به عنایات الهی نسبت به شما؛ بنده هم نجات پیدا کنم…[از نامه ی شهید به آقای افراسی، ۳۰ آذر ۱۳۶۵]
#برشیﺍﺯکتاﺏِ_تا_روشنایِ_ستاره
رفتم داخل و به نگهبانی که کنار در نشسته بود گفتم:« با فرمانده تون کار دارم.»
گفت:« الآن ساعت یازده ست. ملاقاتی قبول نمیکنه.»
نشنیدم و رفتم در اتاقش را زدم.
گفت:« کیه؟»
گفتم:« منم »
گفت:« بیا تو »
روی سجاده نشسته بود و داشت ذکر میگفت.
چشمانش سرخ بود و خیس اشک. رنگ به رو نداشت.
نگران شدم و گفتم:« چیزی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریش شده؟»
دو زانو نشست.
سرش را انداخت پایین و زل زد به مهرش.
دانه های تسبیح یکی یکی از لای انگشتانش رد میشد.
نفس عمیقی کشید و گفت:« از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خدا گذاشتم.
میشینم و نگاه میکنم به کارهام . از خودم میپرسم ، مصطفی! کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت؟»
صدایش بغض داشت،
بغضی که به زحمت نگهش داشته بود.
دلم به حال خودم سوخت… من کجا و مصطفی کجا!
✿✿✿
“شهید حجت الاسلام مصطفی ردانی پور”
فرمانده قرارگاه فتح سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تولد: ۱۳۳۷_اصفهان
شهادت: عملیات والفجر۲_حاج عمران_ ۱۳۶۲
مفقودالجسد…
#برشیﺍﺯکتاﺏِ_خودسازﻯ_به_سبکِ_شهدا