شهید ابراهیم محمد شهاب
عملیاتی که در برابر عوامل تروریستی داعش داشتیم، وسط عملیات زیر باران آتش متوجه شدم ابراهیم(کمیل) زیر لب چیزی را زمزمه می کند.
عملیات که تمام شد برای استراحت به حوزه استحفاظی خودمان رفتیم، بچه ها مشغول استراحت بودند و آقا ابراهیم هم گوشه ای استراحت می کرد، من هم از اتفاقی که در وسط آن عملیات سخت پیش آمده بود کنجکاو شده بودم به همین دلیل پیش ابراهیم رفتم تا بفهمم ابراهیم زیر لب چه می گفت.
پیش ابراهیم رفتم به ایشان گفتم: ابراهیم متوجه شدم زیر لب وسط آن معرکه با خود زمزمه ای می کردی. چه می گفتی؟
ابتدا طفره رفت و جواب سر بالا می داد .اما با اصرار من ناچار شد و آهسته زیر لب گفت: من عادت دارم هر روز زیارت عاشورا بخوانم ولی از قضا یادم رفت قبل از عملیات آن را بخوانم و وسط عملیات یادم آمد با خود گفتم شاید این آخرین عملیاتی باشد که من زنده هستم به همین خاطر وسط عملیات زیارت عاشورا خواندم…?
راوی:همرزم شهید