خادم الزهرا


مهر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30    

خادم الزهرا


جستجو


موضوعات

  • همه
  • ائمه
  • امام زمان
  • امیرالمومنین علیه السلام
  • بدون موضوع
  • بیانات رهبری
  • تلنگر
  • حجاب
  • حدیث
  • خانواده
  • در محضر علما
  • دهه فجر
  • رمضان.شب قدر
  • سبک زندگی دینی
  • شهدایی
  • شهید ابراهیم محمد شهاب
  • شهید حاج قاسم سلیمانی
  • شهید قدرت الله عبدیان
  • غزه
  • فاطمیه
  • فضای مجازی
  • ماه رجب
  • محرم
  • معیار ازدواج
  • مناسبتها
  • نماز
  • نکات اخلاقی

  •   فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
  • RSS چیست؟
     
       
      شهید عباسعلی برهانی    

    پیش ازعزیمت در پاسخ ِ نگرانی های خانواده اش می گفت:« سهم من در دفاع از کشور و خدمت به مردم، بیشتر از اینهاست…
    اگر بدانید که دشمن چه بر سر ِ مردم ِ مناطق ِ مرزی آورده، از سهم و سهمیه صحبت نمی کنید!»
    خواهر شهید به یاد دارد که وی با اینکه حقوق خوبی از ارتش دریافت می کرد ، به اختیار خود از ارتش بیرون آمد زیرا آن را با روحیۀ خود سازگار نمی دید و معتقد بود که “کسی که برای شاه خدمت می کند، باید قید ایمانش را بزند…! “

    ✿✿✿
    “شهید عباسعلی برهانی”
    تولد: ۱۳۳۶_سمنان
    شهادت: خرم آباد_۱۳۶۲

     

    کلیدواژه ها: دفاع مقدس, شهادت, شهید عباسعلی برهانی
    موضوعات: شهدایی  لینک ثابت [دوشنبه 1399-12-18] [ 01:45:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شهید مهدی زین الدین    

    باهمه گرم مےگرفت و زود صمیمی مےشد.
    جای خودش را توی دل بچه رزمنده ها باز کرده بود.
    وقتی نبود جای خالیﺍﺵ زیاد حس مےشد؛ انگار بچه ها گم کرده ایی داشتند و بےتاب آمدنش بودند.
    خبر که مےدادند اقا مهدی برگشته، دیگر کسی نمےماند…همه بدو میرفتند سمتش، مےدویدند دنبالش تا روی دست بلندش کنند.
    از آنجا به بعد دیگر اختیارش دست خودش نبود.. گیر افتاده بود دست بچه ها!
    مدام شعار مےدادند:« فرمانده آزاده…»
    بالاخره یک جوری خودش را ازچنگ و بال نیروها درمےآورد.
    مےنشست گوشهﺍیی ، دور از چشم بقیه با خودش زمزمه مےکرد و اشک مےریخت.
    خودش را سرزنش مےکرد و به نفسش تشر مےزد که:« مهدی! فکر نکنی کسی شدی که اینا این قدر خاطرت رو مےخوان.
    نه، اشتباه نکن. تو هیچی نیستی، تو خاک پای این بسیجی هایی!»
    همین طور مےگفت و اشک مےریخت…
    ✿✿✿

    “شهید مهدﻯزینﺍلدین”

    فرمانده لشکر ۱۷ علیﺍبنﺍبےطالب(ع)
    تولد: ۱۳۳۸_تهران
    شهادت: جاده بانه سردشت، توسط ضد انقلابیون_۱۳۶۳

    #برشیﺍﺯکتاﺏِ_خودسازﻯ_به_سبکِ_شهدا

    کلیدواژه ها: خودسازی, شهادت, شهید زین الدین
    موضوعات: شهدایی, تلنگر  لینک ثابت  [ 01:42:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      پیام فرمانده    


    #پیام‌فرمانده

    ? ما باید علم را با همه‌ی معنای کامل آن به عنوان یک جهاد دنبال کنیم.
    ۱۳۸۵/۰۱/۰۱

     

    کلیدواژه ها: جهاد, رهبر, علم, پیام رهبری
    موضوعات: بیانات رهبری, ائمه  لینک ثابت [چهارشنبه 1399-12-13] [ 01:16:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      تلنگر    

     

    چشمت به #نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید كه مریضی!!
    اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو:
    [°°یـــــا خیر #حبیب و #محبوب صل علی محمد وآله°]

    یعنی: خدایا من تو را می‌خواهم، این‌ها چیه؟! ، این‌ها دوست داشتنی نیستند…??

    +شیخ رجبعلی خیاط

    هر چه كه نپاید دلبستگی نشاید ….?

     

    کلیدواژه ها: شیخ رجبعلی خیاط, نامحرم, نگاه به نامحرم
    موضوعات: ائمه, تلنگر  لینک ثابت  [ 01:09:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »

       
      شهید حمید سیاهکالی    


    از اردوۍ راهیان نور کہ برمےگشتیم،
    بہ من میگفت چادر خاکےات را در خانہ بتکان!
    میخواهم خاکے کہ شهدا روۍ آن پرپر شده اند
    در خانہ‌ام باشد…??

    #شهیدحمیدسیاهکالےمرادۍ?
    #بہ‌روایت‌همسرشهید✨

     

     

    کلیدواژه ها: شهادت, شهدا, شهید حمید سیاهکالی
    موضوعات: شهدایی  لینک ثابت  [ 01:06:00 ب.ظ ]

    ارسال نظر »
    « 1 ... 11 12 13 ...14 ...15 16 17 ...18 ...19 20 21 ... 24 »
     
    •  خانه  
    •  امام زمان   
    •  وطن  
    •  امام زمان  
    •  بدون شرح  
    •  گناه  
    •  احترام  
    •  محبت